در اين مقاله سعى بر اين است كه با توجه به آيات قرآن خصوصاً و همچنين روايات، چارچوب مشخصى براى تعامل با دنيا و همچنين ايجاد ارتباطهاى مفيد و دورى از ارتباطاتى كه منجر به تسلط كفّار بر اسلام مىگردد، ارائه شود.
رابطه خوب است! امّا با چه كسانى؟! نظر اسلام چيست؟
در اين مقاله به گونهشناسى روابط بينالمللى ميان كفّار و مسلمانان اشاره مىشود.
در اين مقاله سعى بر اين است كه با توجه به آيات قرآن خصوصاً و همچنين روايات، چارچوب مشخصى براى تعامل با دنيا و همچنين ايجاد ارتباطهاى مفيد و دورى از ارتباطاتى كه منجر به تسلط كفّار بر اسلام مىگردد، ارائه شود.
در ابتدا به تعريف رابطه پرداختهايم. سپس به انواع آن و همچنين نتايج اِعمال هركدام بر وضعيت دنياى اسلام. در پايان، به تبيين پاداشهايى كه وعدههايى الهى هستند و در قرآن به آنها تصريح شده كه مسلمانان به موجب ضررهايى كه ظاهراً ممكن است در اثر عمل به آيات، مشاهده كنند، به آن پاداشها عوض داده مىشوند پرداختهايم. و همچنين به توضيح نتيجه عمل نكردن به قرآن كه مستوجب وعدهاى ديگر مىشوند نيز پرداخته شده است. همچنين اين موضوع نيز كه خداوند به عمل كردن ما به اسلام، نيازى ندارد؛ بلكه خودمان در صورت عمل نكردن، ضرر مىبينيم و عواقبى از اين قبيل نيز بررسى شدهاند.
سعى شده كه رابطه مسلمانان با كفار و دولتهاى استعمارگر مورد بررسى قرار گيرد و همچنين آيات صريح قرآن در اين زمينه مورد توجه باشد تا يك تصوير واضح از آنچه مسلمانان امروز، موظف به آن هستند، ترسيم شود.
انسان موجودى است اجتماعى؛ زيرا نيازهاى انسان، او را وادار به تشكيل اجتماع مىكند. هر اجتماع براى برآوردن نيازهاى خود درصدد برقرارى ارتباط با جوامع ديگر است، خواه اين رابطه سالم باشد و خواه استكبارى-استضعافى. آنچه مسلّم است در دنياى امروز، رابطه استكبارى-استضعافى آن هم از نوع بسيار فريبنده آن، در دنياى امروز برقرار مىباشد كه ارزشها، معكوس شدهاند. پرچمدار بشريّت كسانى شدهاند كه فساد آنها علنى است و دنيا هنوز در خوابى سنگين است. اين خواب بعد از رنسانس براى بشر بسيار عجيب است. و عجيبتر آنكه بشر به ادعاى خود، پيشرفتهترين روزگار خود را مىگذراند كه البته در قرآن آياتى هست كه به اين موضوع، خدشه و شبهههايى وارد كرده است:
«كانوا أشدّ مِنهم قوّةً و اثاروا الارض و عَمَروها أكثر ممّا عمروها(1)».
«كسانى كه پيش از آنان بودند، از ايشان نيرومندتر بودند و زمين را زير و رو كردند و بيش از آنچه آنها آبادش كردند، آن را آباد ساختند».
اين خود مىرساند كه ممكن است بشر گذشته از بشر امروزى در مواردى پيشرفتهتر باشد. به هرحال در اين جامعه مدعى و پرتغيير بشرى، مسلمانان ناچارند كه مواضع خاصى را كه قرآن براى آنها بيان نموده است، در پيش گيرند و الاّ يا دنيا و يا دين و يا هردوى آنها را از دست خواهند داد و بايد توجه داشته باشيم كه قرآن و روايات ما كه براى هر چيز دستورالعملى را بيان نمودهاند براى روابط بين انسانها نيز دستورالعملهايى دارند كه سعادت ما به عنوان مسلمان در گرو عمل به آنهاست.
چند آيه كه در اين زمينه به ما راه مىدهند در زير بيان مىكنيم و در طول اين مقاله گام به گام از رابطه بين انسانها تا دستورالعمل رابطه بين مسلمانان و كفار از اين آيات استفاده خواهيم كرد:
«مَنْ كانَ يُريدُ العِزَّةَ فلِلّهِ العِزَّةُ جميعاً(2)».
«كسى كه خواهان عزت است(بايد از خدا بخواهد چرا كه) تمام عزت براى خداست؛...».
«و الّذين مَعَهُ اشدّاءُ على الكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم(3)».
«.و كسانى كه با او هستند، در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند...».
«و لا تَرْكُنُوا الى الّذينَ ظَلَموا فَتَمَسَّكُمُ النّارُ(4)».
«و بر ظالمان تكيه ننماييد، كه موجب مىشود آتش شما را فراگيرد...».
«أمْ حَسِبْتُم أن تَدْخُلوا الجنّةَ و لمّا يأتِكُم مَثَلُ الّذين مِنْ قبلِكم(5)».
«آيا گمان كرديد داخل بهشت مىشويد، بىآنكه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟!....».
اين قبيل آيات در قرآن و خصوصاً در سورههاى مدنى، بسيار مىباشد كه آوردن همه آنها در اينجا بسيار مشكل است؛ ولى در اين مقاله سعى مىشود تا كلّيّتى از آنچه قرآن از مسلمانان مىخواهد ترسيم كند.
ممكن است مثل دنياى امروز، غرب و غربگرايى ارزشى تلقّى شود در حالىكه قرآن شديداً چنين موضوعى را تخطئه مىكند و مىفرمايد كه عزّت، همگى از آنِ خداست؛ يعنى عزّت را به خداگرايان يعنى به رسول و مؤمنين مىدهد؛ يعنى اگر طالب عزّت هستيم بايد از دستورات قرآن تبعيّت كنيم. و گرنه ذليل مىشويم. اين همان چيزى است كه در دنياى امروز اتفاق افتاده و خصوصاً در دنياى اسلام كه مسلمانان از اسلام فاصله گرفتهاند و به طرف ارزشهاى غربى رو آوردهاند و همين است كه در چنين ذلّتى افتادهاند كه هرچه قدرتهاى استعمار بگويند، تابعاند.
به هرحال اسلام براى رابطه بين مسلمانان و كفار، ضابطهاى را مشخص كرده است و در اين مورد، كفار به دو دسته تقسيم مىشوند و در مورد يك گروه، به صداقت و در مورد گروه ديگر به مبارزه با آنان ترغيب شده است.
دنياى امروز كه ما در آن زندگى مىكنيم خصوصاً در 50 سال اخير، پيشرفتهاى چشمگيرى داشته است و اين پيشرفتهاى صنعتى، عقايد و مذهب انسانها را تحت تأثير خود قرار داده و حتى بعضى جاها ارزشها را وارونه كرده است و بحث ما در اين است كه ديد مسلمانان به غرب را نيز تحت تأثير قرار داده و اينگونه وانمود كرده است كه مذهب، مانع پيشرفت آنها شده است و در نتيجه ارتباط با دنياى كفر را نوعى ارزش مىنماياند و متأسفانه چون غرب داراى تغييرات سريع مىباشد كشورهاى مسلمان در اين تغييرات سريع، هضم مىشوند.
طبق آيات قرآن بايد از اصول ثابتى پيروى كنيم تا اين تغييرات، ما را از بين نبرد.
«و الّذين معه اشدّاء على الكفّار رحماء بينهم»«.و كسانى كه با او هستند، در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند...». و اين همان اصل ثابتى است كه قرآن از ما انتظار دارد.
1. رابطه مولى - مطيع: در اين رابطه، اگر اذن خدا در كار نباشد، ذلّتبارترين نوع رابطه است بهطورى كه عزّت نفس را از طرفى كه بدون قيد و شرط از ديگرى تبعيّت مىكند، مىگيرد و به طرف ظالم اجازه هرگونه دخالت در امور فرد ضعيف را مىدهد.
امروزه اين نوع رابطه در حدّ بينالمللى نيز درآمده كه از نمونههاى بسيار واضح آن «حقّ وتو» براى بعضى كشورها است كه صدها كشور را تابع خود كردهاند. اين اطاعت كه يوغ بندگى را براى جهانيان و خصوصاً امروزه براى كشورهاى مسلمان در پى داشته است صريحاً متضادّ با آيات قرآن است؛ زيرا قرآن مىفرمايد:
«يا ايّها النّبىّ اتّقِ اللَّهَ و لا تُطِعِ الكافرينَ و المُنافِقينَ إنّ اللَّهَ كانَ عليماً حكيماً(6)».
«اى پيامبر! تقواى الهى پيشه كن و از كافران و منافقان اطاعت مكن كه خداوند عالم و حكيم است».
اين آيه، پرواى از خدا را متضاد با اطاعت از كافرين مىداند. اين به معناى آن است كه رابطه از اين نوع يعنى اطاعت از آنان، صريحاً و نه تلويحاً متضاد با اسلام است.
علامه طباطبايىقدس سره در تفسير اين آيه مىگويد: «در اين آيه، رسول خداصلى الله عليه وآله مأمور شده به تقواى از خدا، و در آن، زمينهچينى شده براى نهى بعدى؛ يعنى نهى از اطاعت از كافرين و منافقين. در اين سياق كه سياق نفى است، بين كفار و منافقين جمع شده و هر دو را ذكر كرده و از اطاعت هر دو نهى فرموده، از اين معنا كشف مىشود كه كفار، از رسولخداصلى الله عليه وآله چيزى مىخواستند كه مورد رضاى خداى سبحان نبوده است. منافقين هم كه در صف مسلمانان بودند، كفار را تأييد مىكردند و از آن جناب به اصرار مىخواستند كه پيشنهاد كفر را بپذيرد و آن پيشنهاد، امرى بود كه خداى سبحان به علم و حكمت خود بر خلاف آن حكم رانده بوده و وحى الهى هم بر خلاف آن نازل شده بود. و نيز كشف مىشود كه آن امر، امر مهمّى بوده كه بيم آن مىرفته كه اسباب ظاهرى بر خلاف آن مساعدت نكند و برعكس، بر وفق آن كمك كند؛ مگر آنكه خدا بخواهد جلوى آن اسباب را بگيرد؛ لذا رسول خداصلى الله عليه وآله مأمور شده از اجابت كفار نسبت به خواستهشان خوددارى كند و آنچه به او وحى شده متابعت نمايد و از كسى نهراسيده و بر خدا توكل كند(7)».
2. رابطه دوستى: اين نوع رابطه، كمى ظرافت دارد در مورد آن و به سادگى رابطه قبل نمىشود بحث كرد. ابتدا به مقدمه مىپردازيم و سپس اصل مطلب را دنبال مىكنيم. برقرارى رابطه دوستى با كفار به منظور برآورده شدن نيازها مىتواند حتى از مصاديق شرك نيز به حساب آيد. امام سجادعليه السلام در صحيفه سجاديه مىفرمايند:
«و رأيتُ أنَّ طَلَبَ المُحْتاجِ الى المُحْتاج سنةٌ مِنْ رأيِهِ و ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ(8)».:«.. و دانستم كه خواستن نيازمند از نيازمند، از سبكى انديشه(بينائى) و گمراهى خرد او است...».
و اگر براى به دست آوردن عزت ميان قومهاى ديگر است باز هم در همين دعا مىفرمايد:
«فَكَمْ قَدْ رأيْتُ يا الهى مِنْ أناسٍ طَلَبُوا العِزَّ بِغَيْرِكَ فَذَلّوا(9)».
«اى خداى من! بسيارى از مردم را ديدهام كه عزّت و قدرت را از غير تو خواستند ولى ذليل و خوار شدند».
يعنى طلب احتياجات و عزّت از غيرخدا را نبايد بهانه دوستى قرار دهيم؛ زيرا در اينصورت، هم حمايت خدا را از دست مىدهيم و هم اينكه «خسر الدنيا و الآخرة» مىشويم.
3. رابطه قهرى: در اينجا قهر به معناى خشمآگين بودن با كسانى است كه حقپوشى مىكنند. قرآن مىفرمايد: «و الّذين معه اشدّاء على الكفار رحماء بينهم».:«..بگو: «با همين خشمى كه داريد، بميريد!...».
يا در آيه ديگرى مىفرمايد: «قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُم».
حال علّت اين برخورد تند اسلام با اينها، به سبب آن است كه اينها حقپوشى مىكنند؛ يعنى اصلاً بحثشان از مشركان جداست. مشرك به كسى گفته مىشود كه حق را نمىداند، به اين علت به خدا شرك مىورزد در حالى كه كافر به كسى گفته مىشود كه با اينكه مىداند حق چيست از روى لجاجت و تعصب، با آن مخالفت مىورزد.
1) روم، 9.
2) فاطر، 10.
3) فتح، 29.
4) هود، 113.
5) بقره، 214.
6) احزاب، آيه اول.
7) تفسير الميزان، ج 16، ص 409 - 408.
8) صحيفه سجاديه، ص 308.
9) همان، ص 308.